http://kelvan28.ParsiBlog.com
| ||
اگر سکوت قلبم را شکستم و نفسهای درمانده از قفس ِسینهام را آزاد کردم؛ اگر سبقتِ روزها و شبها امانام داد و من ماندم و یک سکوتِ بلند تنهایی؛ در این دنیای نَمور و کپک زدهی اطراف، بتهای افکارم به سختی ترک می خورد. یادم میآید، آرام، یاد کسی بودهام؛ کسی که در فطرتم خوب میشناسماش. و شاید تنها این احساس باقی مانده باشد؛ اما همین یک جرعه کافی است. سلام بر آن مولایی که قلبم به تسخیر اوست. سلام دادم؛ یعنی برایت از خدا سلامت طلب میکنم؛ یعنی از خدا میخواهم که اسم با برکت او (سلام) بر تو واقع شود. و باز سلام؛ یعنی از این حقیر گزندی به شما نخواهد رسید. نمیدانم به تو دیگر چه باید گفت؟ اما میدانم که این سلام باید از جنس همان سلامی باشد که خدا به نوح، به موسی، هارون، ابراهیم و به اولیایش داده و آخرین سلامش را به آلیاسین. بدان که همان است. از خدا برای تو سلام و سلامت میخواهم؛ به مثال همان سلامی که خدا به خاندان یاسین داده؛ امیرمؤمنان علیهالسلام فرمودند:« یاسین حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله و ما آلِ(خاندان) یاسین هستیم.» سلام به تو ای آخرین باز ماندهی آل یاسین! که نیکوترین سلامهای خداوندی برایت فرستاده شده و کلام چِرکآلود من به کوی تو دیگر سلام نیست. با خود میاندیشم که( شاید!) سلام و سکوتم یکی است! اما محبت نمیگذارد که قلبم سلام ندهد؛ نگوید که من تسلیم شمایم. و چون بندهای دست به دامان ِمولا شدهام؛ نکند گوشهی چشمت به ما نیفتد. نه، این دوستی و محبت سرکشتر از آن است که کتمان شود. سلام من، طلب لطف و نظر شماست. [ یکشنبه 91/4/18 ] [ 1:37 عصر ] [ صدیق پور ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |